امام در لغت به معنای قائد و رهبر، و امامت به معنای پیشوایی و رهبری است و هر کسی که متصدی رهبری گروهی شود امام نامیده میشود، خواه در راه حق یا در راه باطل باشد.[۲] در اصطلاح علم کلام، غالب متکلمین امامت را به معنای ریاست و رهبری عمومی جامعه در امور دینی و دنیوی دانسته اند.[۳] با این تفاوت که شیعه امامت را با الاصالة میداند و علامه حلی دراین باره می گوید: امامت، رهبری عمومی باالاصالة، برای فردی یا افرادی، در امر دین و دنیا است.[۴]
همان گونه که بیان شد در تعاریف علمای شیعه قید «بالاصالة» آمده، یعنی علماء شیعه در عین اینکه امام را خلیفه و جانشین پیامبر میدانند، او را خلیفة الهی و منصوب از جانب خداوند میدانند، ولی علمای اهل سنت امام را برگزیده از جانب مردم به عنوان جانشینی پیامبر (ص) میدانند، نه خلیفة خداوند. به همین جهت قاضی عضد الدین ایجی در تعریف امامت گفته است: امامت، جانشینی پیامبر اکرم(ص) در برپاداشتن دین است به گونهای که پیروی او بر همهی امت واجب است.[۵]
مفهوم خلیفه
خلیفه در لغت به معنای جانشین و قائم مقام شخص آمده است. ابن اثیرگوید: خلیفه به کسی گفته میشود که نیابت وجانشینی غیر را برعهده بگیرد.[۶] در قرآن خلافت به همین معناآمده است و خداوند خطاب به هود میفرماید: « وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوح»[۷] به یاد آورید هنگامی شما را جانشینان قوم نوح قرار داد.
اما خلیفه خدا در اصطلاح اسلامی کسی است که خداوند او را برگزیده و امام وحاکم مردمش قرارداده است.« یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ»[۸] ای داود ما تو را جانشین خود در زمین قرار دادیم. خلیفه پیامبر(ص) عبارت ازجانشینان آن حضرت که بعد از ایشان سنت و حدیث او را روایت میکنند.[۹]
بنابراین«خلیفه کسی است که خداوند او را برای تبلیغ شریعت خویش تعیین کرده است و خلیفه رسول خدا کسی است که داو طلبانه به تبلیغ در حدیث و سنت پیامبر(ص) میپردازد.»[۱۰]
آیت الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم میگوید: خلیفه کسی است که در آغاز و انجام سمت خود، آینهی مستخلف عنه است و هیچ گاه از آن قبله منحرف نمیگردد. پس هر خلیفهای که خلافت از مستخلف عنه را بر عهده دارد باید متخلق به اخلاق مستخلف عنه و مجری احکام الهی باشد.[۱۱]
نظریات امامت و خلافت
پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) مسلمانان برسر جانشینی آن حضرت دچار اختلاف شدند و دو مکتب در عرصه های دینی و اجتماعی به وجود آمد:
الف. مکتب خلافت: از نظر مکتب خلافت، هیچ فرق بین امامت و خلافت و جود ندارد و در حقیقت خلافت همان امامت بعد از رسول خدا(ص) میباشد که به سه صورت منعقد میشود:
۱٫ خلیفهای حاضر، خلیفه بعد از خود را تعیین کند.
۲٫ خلیفه به انتخاب مردم و اهل حل و عقد تعیین میشود.
۳٫ فردی اگر با زور شمشیر و پیروزی نظامی خلافت را به دست آورد خلیفه است.[۱۲]
ب. مکتب امامت: امامیه عقیده دارند که امامت، یک منصب الهی است و امام با نصب خداوند از طریق پیامبر(ص) باید تعیین گردد. آن حضرت براساس حدیث الدار، ولایت، غدیر، منزلت و… بعد از خود حضرت علی(ع) را به عنوان امام معین کرده است.[۱۳]
وجوه فرق امامت و خلافت
از آنچه بیان گردید روشن شد که واژهی امامت و خلافت هر چند به صورت دو لفظ مترادف به کار میروند، اما واقعیت انست که این دو تفاوت های باهم دارند. استاد مطهری در توضیح فرق این دو، برای امامت سه معنا بیان میکند:
الف ـ ریاست و زعامت: در این معنا که امامت به معنای رهبری اجتماعی می باشد، امامت مترادف با خلافت است و هیچ تفاوت بین شیعه و سنی وجود ندارد.
ب ـ مرجعیت دینی: شیعه معتقد است که این منصب بعد از پیامبر(ص) به ائمه رسیده و اهل سنت به هیچ کس یک چنین مقامی را قایل نیست و امامت به این معنا را اصلا قبول ندارند.
ج. ولایت: امامت در این معناعبارت است از اینکه در هیچ زمانی زمین خالی از حجت خدا نیست.[۱۴]
پس بدین ترتیب، مشخص شد که امامت و خلافت از جهات زیر باهم فرق دارند:
۱ . امامت یک منصب الهی است و توسط پیامبر(ص) و با اذن خداوند، به افراد خاص که همان ائمه اطهار(ع) باشد تفویض شده است. زیرا پیامبر اکرم(ص) از سوی خودش چیزی نمیگوید، هرچه فرموده، از جانب خداوند است و سخن او را تبلیغ مینماید، لذا آنچه که در مورد مسأله امامت نیز فرموده است از سوی خداوند میباشد. « وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی.»[۱۵] اما خلافت که به معنای ریاست ظاهری و رسیدگی به امور اجتماعی و سیاسی مردم است، از شؤون امامت به شمار میآید. پس هر امامی هم مقام امامت و هم مقام خلافت را داراست.
۲ . امام، برعکس خلیفه؛ باید دارای علم خدادادی و مصون از خطا باشد. اما طرق بدست آوردن این علم، عبارت است از:
الف ـ تعلیمات عادی: چنانکه امام علی(ع) علم الهی را از پیامبر(ص) فراگرفت، مانند سایر مردم و با این تفاوت که آن حضرت به علت استعداد فوق العاده اش تمام آنچه را که پیغمبر بیان میکرد یاد میگرفت.
ب ـ تعلیمات غیرعادی: یعنی علم ائمه(ع) منحصر به آنچه که از پیامبر(ص) بلاواسطه یا با واسطه شنیده بودند نیست و بلکه آنها از نوعی علوم غیرعادی نیز بهرهمند بودند که از راههای ذیل افاضه شده است:
۱٫ ب ـ اشراق: مراد از اشراق، نوری است که پردهها را کنار میزند و حجابها را برمیدارد و حقایق اشیاء ظاهر و آشکار میشود.[۱۶] چنانکه خداوند می فرماید: « وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»[۱۷] روشن شود زمین بعدل پروردگار.
حضرت علی(ع) در این باره میفرماید: «علمنی رسول اللَّه الف باب من العلم فتح لی کل باب الف باب »[۱۸] یعنی؛ رسول خدا مرا هزار در علم آموخت که از هر دری هزار در مرا گشود. خداوند می فرماید: « وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»[۱۹] روشن شود زمین بعدل پروردگار.
۲٫ ب ـ الهام : نظیر الهام غریزی به زنبور عسل: « وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُون»[۲۰] پروردگار تو به زنبور عسل وحی (الهام غریزی) فرستاد که از کوهها و درختان و داربستهایی که مردم میسازند خانههایی انتخاب کن.
۳٫ ب ـ وحی: منظور از آن، وحی نبوت نیست و بلکه مراد علمی است که بنحوی فطری، خداوند در وجود ائمه نهاده[۲۱] و در قرآن به آن اشاره نموده است: «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب»[۲۲] ابن مغازلی و او از عبد اللّه بن عطاء روایت میکند: روزی در حضور امام باقر(ع) بودم که فرزند «عبد اللّه بن سلام» یکی از علمای اهل کتاب که در زمان رسول خدا(ص) اسلام آورده بود عبور کرد، عرض کردم فدای توشوم، این فرزند کسی است که بهرهای از علم کتاب دارد؟ حضرت فرمود: نه! او علی بن أبی طالب است.[۲۳]
۳ . امام باید معصوم از گناه باشد، ولی در خلافت، معصوم بودن شرط نیست. محقق لاهیجی در این باره میگوید: «حق انست که عصمت واجب است، زیرا همان طوری که وجود امام برای جامعه بشری لطف است، عصمت او نیز لطف است. بلکه لطف بودن و جود امام بدون عصمت محقق نمیشود.»[۲۴]
بر عصمت ائمه(ع) آیات از قرآن دلالت دارد؛ مثل آیه تطهیر: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا»[۲۵] و آیه: «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِین»[۲۶] امامت عهد خاص من است با بنده ام، و این عهد به اشخاص ستمکار و ظالم نمیرسد. علامه سید مرتضی عسکری میگوید: «امامت عهد و پیمان الهی است که خداوند پیامبرش را از آن آگاه میکند و این عهد به ستمکار نمیرسد. بنابراین امامت عهد و تعیین ازسوی خداست که رسول خدا تنها آن را تبلیغ میکند و لازمه آن عصمت است.[۲۷]
آیه دیگری که بر عصمت امام دلالت دارد: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم.»[۲۸] ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را.
آیت الله مصباح یزدی در ذیل این آیه مینویسد: «در این آیه اطاعت مطلق از ایشان را لازم شمرده و آن را قرین اطاعت رسول خدا(ص) قرار داده است، استفاده میشود که هیچگاه اطاعت ایشان منافاتی با اطاعت خدای متعال نخواهد داشت، پس امر به اطاعت ایشان به طور مطلق، به معنای ضمانت عصمت است.»[۲۹]
۴٫ مقام خلافت و جانشینی پیامبر اکرم(ص) را میتوان غصب کرد، چنان که در طول تاریخ چنین بوده است و اما مقام امامت، غصب شدنی نیست و این مقام همواره باقی، ثابت و حق است.
۵٫ منصب عالی امامت و انجام وظایف آن، نیازمند بیعت و استقبال مردم نیست، ولی در خلافت مردم باید به خلیفه بیعت کنند.
۶٫ امامت مقام خاصی است و قرآن آن را آخرین مرحله تکاملی انسان شمرده که تنها افراد معدودی به آن رسیده اند؛ چنان که میفرماید: (به خاطر آورید) هنگامی که خداوند، ابراهیم (ع) را با وسایل گوناگونی آزمود و او به خوبی از عهده این آزمایش برون آمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم.» [۳۰]
امیرالمؤمنین علی(ع) نیز در باره مرتبه امامت و جایگاه آن میفرماید: «الامام کلمة الله و حجة الله و وجه الله و نور الله و حجاب الله و آیة الله …الامامة میراث الانبیاء و منزلة الاصفیاءو خلافة الله و خلافة رسل الله فهی عصمة و ولایة و سلطنة و هدایة و انه تمام الدین…»[۳۱] امام، کلمه خدا، حجت خدا، صورت خدا، نور خدا، حجاب خدا و آیه خداست… امامت، ارث پیامبران، جایگاه برگزیدگان خلافت الهی و خلافت پیامبران خداوند است. پس امامت، عصمت و ولایت است و سلطنت و هدایت است و بلکه او تمام دین است.براین اساس، امامت، حقیقت بسیار والایی دارد که هرگز نمی توان آن را با خلافت مرادف پنداشت. خلافت، تنها یکی از شؤون امامت به شمار می رود و معنای واقعی خود را در پرتو معین بودن جایگاه امامت به دست می آورد.[۳۲]
نتیجه:
بنابراین، امامت و خلافت مساوی نیستند و بلکه بین این دو، عموم و خصوص من وجه است. یعنی احتمال دارد که این دو معنا در یک شخص جمع شود؛ مانند حضرت علی (ع) که پیامبر او را جانشین خود و زمامدار امور اجتماعی و حافظ دین و مبین شریعت اسلام قرار داد. امکان دارد شخصی امام باشد و اما خلیفه نباشد؛ مانند حضرت ابراهیم (ع). چون ایشان خلیفه و جانشین پیامبر به معنای خاص نبود و مانند برخی از ائمه(ع) و ممکن است شخصی امام نباشد و خلیفه باشد؛ مانند خلفای رسول خدا(ص) در زمان حیاتش که به مدینه میگذاشت و خود به خارج از مدینه مسافرت میکرد.
منابع برای مطالعه بیشتر:
۱٫ خرازی، سید محسن، ترجمه بدایة المعارف الالهیة فی عقاید الامامیة، ج۲، مترجم: مرتضی متقی نژاد، قم، انتشارات احسن الحدیث، ۱۳۷۸
۲٫ مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، تهران، صدرا، ۱۳۷۲
۳٫ مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید(۳-۱)، تهران، نشر بین الملل، چ هفتم ، ۱۳۸۱ ، هـ . ش
پی نوشت:
[۱] . ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، مترجم: محمد پروین گنابادى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چ۱۰، ۱۳۸۲، ص ۳۶۵- ۳۶۶
[۲] . خرازی، سید محسن، ترجمه بدایة المعارف الالهیة فی عقاید الامامیة، ج۲، مترجم: مرتضی متقی نژاد، قم، انتشارات احسن الحدیث، ۱۳۷۸، ص ۱۲
[۳] . القاضی عضد الدین عبد الرحمن بن احمد الایجی، بشرحه للمحقق السید الشریف علی بن محمد الجرجانی, شرح المواقف، مصر، مطبعة السعادة، ۱۳۲۵ ه ، ص ۳۴۵
، امینی، ابراهیم، دراسة عامة فی الامامة، مترجم: کمال السید، قم، مؤسسه انصاریان، ۱۴۱۶ه.ق، ص ۳۸ ،
[۴] . ، المحقق الحلی، المسلک فی اصول الدین، مشهد، مجمع البحوث الإسلامیة ،۱۴۱۴ه.ق ص ۳۰۶
[۵] . شرح المواقف، همان، ص ۳۴۵
[۶] . نهایة اللغه، ماده «خلف»
[۷] . اعراف/ ۶۹
[۸] . ص/ ۲۶
[۹] . ر.ک: عسکری، سید مرتضی، ترجمهی معالم المدرستین، ج(۲-۱)، مترجم: محمد جواد اکرمی، قم، دانشکده اصول دین، ۱۳۷۹، ص۲۲۳
[۱۰] .همان، ص ۲۳۲
[۱۱] . ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج ۳، قم، مرکز نشر اسراء، ۱۳۸۳، ص۵۳- ۵۷
[۱۲]. ر.ک: ابی الحسن علی بن محمد ما وردی، الاحکام السطانیه، ( بیروت، دارالکتب العربی، ۱۴۱۰)، ص ۳۳ ؛ابویعلی، الاحکام السلطانیه، ( بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ ه.ق)، ص ۲۸
[۱۳] . ر.ک: بحرانی، سیدهاشم، کشف المهم فی طریق خبرغدیرخم، بروت، مؤسسة احیاءتراث، بی تا، ص ۲۶ و المیلانی، السید علی احسینی، الامامة فی اهم الکتب الکلامیة، قم، مهر، ۱۴۱۳، ص۹۱ ببعد
[۱۴] . ر. ک: مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، تهران، صدرا، ۱۳۷۲، ص۵۷- ۵۱
[۱۵] . نجم/ ۴-۳
[۱۶] . ر.ک: طباطبایی، محمد حسین، ترجمه المیزان، ج۱۳، مترجم: سیر محمد باقر موسوی همدانی، تهران، بنیاد علمی و فرهنگی علامه طباطیایی، ۱۳۶۳)، ص ۴۴۷
[۱۷] . زمر/ ۶۹
[۱۸] . مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار،ج ۲۲، بیروت، مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۴ه.ق، ص۴۷۰
[۱۹] . زمر/ ۶۹
[۲۰] . نحل/۶۸
[۲۱] . ر.ک: ترجمه بدایة المعارف الالهیة فی عقاید الامامیة، ج۲، همان، ص ۹۶-۹۲ ؛ مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید(۳-۱)، تهران، نشر بین الملل، چ هفتم ، ۱۳۸۱ ، هـ . ش ، ص ۳۲۲- ۳۲۱
[۲۲] . رعد/ ۴۳
[۲۳] . حسینى همدانى، سید محمد حسین؛ انوار درخشان؛ج۸، تهران؛ کتابفروشى لطفى، ۱۴۰۴ ق. ص ۳۷۷
[۲۴] . ترجمه بدایة المعارف الالهیة فی عقاید الامامیة، ج۲، همان، ص ۸۲
[۲۵] . احزاب/ ۳۳
[۲۶] . بقره/ ۱۲۴
[۲۷] . عسکری، سید مرتضی، ترجمهی معالم المدرستین، ج(۲-۱)، همان، ص ۲۸۳
[۲۸] . نساء/ ۵۹
[۲۹] . آموزش عاید، همان، ص ۳۲۰
[۳۰] . « وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»( بقره/۱۲۴)
[۳۱] . بحارالانوار، ج ۲۵، همان، ص ۱۷۰-۱۶۹
[۳۲] . ر. ک: مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، تهران، صدرا، ۱۳۷۲، ص۵۷