اصول عقائد اسلامی (امامت) » نیاز به امام
به همان دلایلى که نیاز به پیامبر داریم، نیاز به امام هم داریم و ما پیش از این در کتاب نبوّت، در این زمینه دلائلى را بیان کردیم و اینک آنها را مرور مىکنیم:
* آیا مىتوان قبول کرد که هدف از آفرینش انسان رشد و کمال و در مسیر خدا قرار گرفتن باشد ولى در این میان هادى و راهنمایى در کار نباشد؟!
* آیا مىتوان قبول کرد که انسان عاشق رسیدن به مقام والاى انسانى باشد ولى در خارج چنین الگویى وجود نداشته باشد؟!
مگر نه این است که براى هر نیاز و احساس درونى یک واقعیّت خارجى و بیرونى وجود دارد که آن احساس را اشباع کند. اگر ما در درون احساس تشنگى مىکنیم و نیاز به آب داریم، براى رفع آن نیاز آبى در خارج از بدن وجود دارد. حال چگونه قبول کنیم که علاقه به کمال و رسیدن به قله سعادت در انسان باشد، اما چیزى که پاسخ گوى این نیاز باشد در خارج از ذهن وجود نداشته باشد؟!
* چگونه مىتوان پذیرفت که میزبانى از مردم دعوت کند، ولى نشانى منزلش را ندهد و یا راهنمایى نفرستد، به خصوص در مواردى که بدون راهنما، راهیابى ممکن نیست و در مسیر مواردى وجود دارد که مهمان را به بیراهه و انحراف از منزل میزبان مىکشاند. در اینجا بر میزبان لازم است تا راهنمایى با نام و نشانى روشن براى مهمان بفرستد تا هم راه را به او بنماید و هم با برخورد با موارد انحرافى، او را به مقصد برساند.
* چگونه قبول کنیم که انسان در راههاى ساده و محسوس زندگى نیاز به راهنما دارد، اما در پیمودن راههاى سعادت و معنویّت و رسیدن به رشد واقعى که پیچیدهتر و علم انسان در آن زمینه کمتر و وسوسههاى شیطانى بیشتر است، نیاز به راهنما نداشته باشد.
* مگر نه آنست که حیواناتى که زندگى دسته جمعى دارند همچون زنبور عسل، براى خود ملکهاى را بطور غریزى پذیرفتهاند.
در تاریخ سیاستها و جنگها کدام موفقیّتى را سراغ دارید که نقش رهبر و فرمانده در آن نادیده گرفته شده باشد؟
جامعه بدون امام یعنى هرج و مرج و کدام عقل و وجدان آن را مىپذیرد؟ حضرت على علیه السلام مىفرماید:
«لابدّ للناس من امیر برٍّ کان او فاجرٍ»(12)
وجود رهبر براى مردم ضرورى است، خواه نیکوکار باشد یا بدکار.
علاوه بر موارد فوق که میان نیاز به پیامبر و امام مشترک است، در خصوص نیاز به امام، دلایل دیگرى نیز وجود دارد:
1- براى پیاده شدن دستورات الهى و حفظ احکام، قدرت و حکومت لازم است و قدرت و حکومت به امام و رهبرى لایق نیاز دارد. مخصوصاً در موردى که دسترسى به پیامبر امکان نداشته و خاتمیّت حضرت محمدصلى الله علیه وآله را پذیرفته باشیم.
2- مگر مىشود خدا براى مردمى پیامبر بفرستد و آن پیامبر با خون دل احکام و قوانینى بیاورد و بعد همه را رها کرده از دنیا برود؟ آیا این کار حکیمانه است؟ آیا رها کردن و رفتن با آن حرص و سوزى که از پیامبر سراغ داریم سازگار است؟!
راستى کسانى که مىگویند پیامبر با آنهمه زحمت مکتب و امتى را بنیان گذارى کرد و رفت چگونه جواب حکمت خدا و سوز پیامبر را مىدهند. کدام مقام مسئول اینقدر بى تفاوت مردم را رها مىکند؟!
3- اساساً دین و مکتب یا باید هماهنگ با خواستههاى درونى و حوادث خارجى و به اصطلاح رشدآور و رشد دهنده و به روز باشد و یا باید فقط قوانینى مقطعى و خشک باشد که با مرور زمان به دست فراموشى سپرده شده و به اصطلاح ایستا باشد؟
اگر در کنار مکتب امامى با شرائط ویژه بود، مکتب از نوع اول و گرنه از نوع دوم خواهد بود و به همین دلیل امام رضاعلیه السلام مىفرماید:
«اِنّ الامامة زمام الدین و نظام المسلمین و صلاح الدنیا و عزّ المؤمنین»
امامت و رهبرى حقّ، زمام دین است و مایه نظام بخشیدن به مسلمانان و صلاح امور دنیوى و عزّت مؤمنین است.
«انّ الامامة اُسُّ الاسلام النامى»(13)
امامت، اساس اسلام رشد یافته است.
یعنى چیزى که بتواند همه احتیاجات فردى و اجتماعى و مادى و معنوى کاروان بشریّت را تأمین کند، تنها امامت است.
امام رضا علیه السلام با تعبیر «الاسلام النامى» به ما مىفهماند که اسلام بدون امام نمو و رشدى ندارد و در معرض کهنگى و زوال است.
جامعه انسانى هر آن در معرض حوادثى است که اگر حکم الهى و دستور خدا با الهام از وحى و رهبرى حق در کار نباشد، مردم آرامش خود را از دست مىدهند و هر کدام راهى را مىپیمایند و هرج و مرج به وجود مىآید. لذا در کنار مکتب، وجود امام و رهبر ضرورى است.
4- همان گونه که شنا در استخر نیاز به مربّى و ناجى دارد و گذر از دریا نیاز به کشتى و ناخدا، دنیا نیز چنانکه امام فرمود: دریاى عمیق و پر تلاطم است، «الدنیا بحر عمیق»(14) که به کشتى و کشتىبان نیاز دارد.
این با کدام منطق و حکمت سازگار است که خداوند، شناوران ناتوان و ناآشنا را در دریاى پرخطر به حال خود رها کند!
5 - همان گونه که خداوند در کشور تن فرمانروایى به نام عقل قرار داده تا به وسیله آن چشم و گوش و تمام اعضا از انحراف و خطا حفظ شوند، لازم است براى جامعه نیز امام و فرمانروایى قرار دهد تا دچار تحیر و انحراف و هرج و مرج نشده و به مقصد برسد.
آیا قرآن کافى نیست؟
سؤال: با وجود قرآن وکتاب آسمانى، دیگر چه نیازى به امام است؟
پاسخ: قرآن، کتاب قانون است و قانون به مفسّر و مجرى نیاز دارد. در نظام امروز جهان نیز در کنار قوّه مقنّنه، قوّه مجریه و قضائیه وجود دارد، زیرا قانون به مجرى و ضمانت اجرا نیاز دارد.
این نیاز در زمان پیامبر به دست او و پس از پیامبر توسط امامان به انجام مىرسد.
علاوه بر آنکه جزئیّات همه چیز مثلاً تعداد رکعات نماز یا تعداد شوطهاى طواف در قرآن ذکر نشده است و بسیارى از مطالب جزیى و مقطعى در قرآن وجود ندارد و پیامبر در زمان خود و امامان هر کدام در زمان خود، آنها را براى مردم بیان مىکنند.
خود قرآن مىفرماید: به سراغ پیامبر بروید و دستورات خود را از او بگیرید.
«ما آتاکم الرّسول فخُذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا»(15) آنچه را پیامبر بیان مىکند، بگیرید و آن چه را نهى مىکند، رها کنید.
این آیه دلیل آن است که پیروى از سنّت نبوى واجب است. زیرا پیروى از سنت پیامبر، پیروى از خداست. «مَن یطع الرسول فقد اطاع اللّه»(16) امامت و ولایت نیز پذیرش سنت پیامبر است.
اکنون به بررسى صفات و شرایط رهبر مىپردازیم، ملاک و معیار انتخاب او را مورد گفتگو قرار دهیم و موارد عزل و نصب و راه شناخت رهبر حقّ از رهبر باطل را بازشناسى مىکنیم.
12) نهجالبلاغه، خطبه 40.
13) عیون الاخبار، ج1، ص216.
14) کافى، ج1، ص 15.
15) سوره حشر، آیه 7.
16) سوره نساء، آیه 80.